بدون شک از پرخاطره ترین ایام گذشته بر و بچه های راه آهن لیالی!!قدر بود. شبهایی که بهونه ای میشد اکثر راه آهنیهارو توی مسجد دور هم جمع کنه. و همین نشون می ده که اجتماعات و دورهم نشینیها و یکی شدنها چقدر موندگاره.همه همسایه ها شور و حالی داشتن بچه ها روی سکو سر از پا نمی شناختن از سر و کول هم بالا می رفتند و گرگم به هوا بازی میکردن ، راستی فوتبال رو سکو چه حالی می داد. اوه تیرکمون بازی تو باغ جلوی مسجد. شیطنتهای پشت اون تخته سیاه گوشه مسجد توی تاریکی ، الغوث الغوث همکارا که هنوز هم تون و لحن و نوع گویششون(که هر کی یه ته لهجه ای از ولایتشون توی لحنش داشت) توی گوشم طنین انداز میشه مگه میشه فراموشش کرد یا من الکی خوشم یا شما بی عاطفه شدین و هیجی از خودتونو اونروزا بروز نمی دین. امروز هم میتونیم با دور هم جمع شدن، لحظه های شادی رو برای آینده مون به یادگار بذاریم. پس با حضور نوشتاریتون محفلمونو گرمتر کنید. . .
خاطراتتونو برامون بنویسین
|