ایستگاه اندیشه - 10

')); replace2=replace.replace(new RegExp('form','gim'),'div'); document.getElementById(Id_Rozblog_Comment).innerHTML='
'; } } xmlhttp.open("GET",'http://4sat.rozblog.com/post/comment/'+CommentID,true); xmlhttp.send(); } function SM(strCode) {document.getElementById ('tex').value +=strCode;}

درباره سايت درباره سايت
حرفی دوستانه -خاطرات راه آهن را ورق بزنیم
بکوش و دانشی بیاموز و پرتوی افکن/ که فرصتی که تو را داده اند ،بی بدل است/ دل پاکیزه به کردار بد آلوده مکن/ تیرگی خواستن از نورگریزان شدن است ............................... فرصت را از دست ندهیم/ اینک/ اندک فرصتی است برای دانستن/ اندک فرصتی که تو میتوانی مرا دانایی هدیه دهی/ و من نیز تو را/ اندک فرصتی که بیشتر بدانیم/ فرصتی برای زدن تیشه بر ریشه نادانی است/ تیشه بر ریشه تاریکی/ تیشه بر ریشه ناپاکی/ فرصتی برای باهم بودن/ مهربانی و عشق ورزیدن/ زیبا نگریستن و زیبا سرودن/ فرصتی در پیش است اینک/ اندک/ فرصتی برای گذشته هایمان را دیدن/ فرصتی برای اندیشیدن/ فرصتی برای خود را دیدن و ندیدن/ فرصتی برای یک انتخاب/ فرصتی برای یافتن راستیها/ فرصتی برای ... . . . فرصت را از دست ندهیم/ لحظه ای شاد تقدیم تو باد/ نور و روشنایی نیز هم.

موضوعات موضوعات

ایستگاه سرگرمی

جوک

اس ام اس sms

کلیپ

خنده نما

بازی

چیستان

ایستگاه پیام

حوادث

ایستگاه ورزش

فوتبال

والیبال

بسکتبال

کشتی

تکواندو

پرورش اندام

ایستگاه اول

ایستگاه قند و پند

شعر

حکایت

ضرب المثل

معجزه کلام

مشاعره

گوهر سعدی

ایستگاه دانلود

دانلود فیلم

دانلود نرم افزار

دانلود کتاب

دانلود موزیک

ایستگاه اندیشه

آفرینش

ادیان و مذاهب

مقالات اعتقادی

گپ اعتقادی

من و حرفهای مفت

ایستگاه دانش

دانستنیها(اطلاعات عمومی)

روایات و حکایات

ایستگاه عکس

تصاویر راه آهن

تصاویر جالب و دیدنی

ایستگاه راه آهن کاشان

خاطرات

عکس

پیام

ایستگاه عاشقانه

شعر عاشقونه

عکس عاشقونه

کلیپ عاشقونه

SMS عاشقونه

حرفهای عاشقونه

ایستگاه مد

ژورنال لباس


آرشيو آرشيو

مرداد 1396

خرداد 1396

فروردين 1396

بهمن 1395

دی 1395

ارديبهشت 1395

مهر 1394

تير 1394

ارديبهشت 1394

فروردين 1394

خرداد 1393

بهمن 1392

دی 1392

آذر 1392

آبان 1392

مهر 1392

شهريور 1392

مرداد 1392

تير 1392

ارديبهشت 1392

اسفند 1391

بهمن 1391

دی 1391

آذر 1391

آبان 1391

مهر 1391

شهريور 1391

مرداد 1391

تير 1391

خرداد 1391

ارديبهشت 1391

فروردين 1391

اسفند 1390

بهمن 1390

دی 1390

آذر 1390

آبان 1390

مهر 1390

شهريور 1390

مرداد 1390

تير 1390

خرداد 1390

ارديبهشت 1390

فروردين 1390


نويسندگان نويسندگان

محمدرضا صمدیان (683)

مهدی رازقی (0)

احسان نگارنده (0)

amirkhan (0)

مهدی تاجیک (0)

رسول دانش دوست (65)

فاطمه رازقی (0)

زهرا مشهدی (1)

اینجا جای شما خالیست! (0)

میثم تاجیک (0)

رضا حبیبی (2)

علی کیانمهر (1)

علیرضا صمدیان (1)

جابر مسعودی خوی (0)

مجید سنکیان (0)


جستجوگر پيشرفته سايت





فلسفه عرفاني حجاب


هر دریافتی از هستی، زکاتی دارد که بازتاب متناسب با آن دریافت است. به بیان دیگر، جهان هستی برای هر کسی اسبابی فراهم کرده و به هر فردی استعدادی داده است که مستلزم شکر است و شکر آن، در قالب زکات یعنی بازگرداندن یک کادو به هستی می¬باشد. بنابراین، در قبال هریک از عواملی که برای ما مفید است یا خاطرمان را آسوده کرده است، زکاتی وجود دارد: زکات علم، زیبایی، همسر و فرزند خوب، مال و شهرت و ....
¬در این میان، فلسفه حجاب پرهیز از خودنمایی است که نوعی زکات به شمار می¬رود. در واقع حجاب مانع خودنمایی و ایجاد شعور معیوب ناشی از آن است؛ تا از این رهگذر انسان کادویی (زکاتی) در خور شأن هستی به آن داشته باشد. در این دیدگاه، زن و مرد، هر دو در این چارچوب قرار می‌گیرند و حجاب تعریفی انسان شمول می¬یابد. این حجاب ناشی از بی نیازی و غنای عرفانی است. یعنی کسی که به بلوغ عرفانی برسد، حجاب را رعایت می‌کند.
البته حجاب موضوع بسیار پیچیده و مفصلی به شمار می¬رود که از دو منظر کمی (ظاهری) و کیفی (باطنی) مورد بررسی قرار می گیرد. بعد کمی حجاب در قالب شریعت مطرح می شود و در تمام مکاتب الهی، به طرق مختلف لازم دانسته شده است. اما در کنار پیروی از شریعت (اصول رهروی)، بعد کیفی این پیروی نیز مطرح است که بی توجهی یا کم توجهی به آن، نتیجه کامل نخواهد داشت و دینداری واقعی نخواهد بود. به بیان دیگر مي‌ توان گفت حفظ و رعايت ظاهری احكام و دستورات دینی کافی نیست و تعالی با حفظ ظاهر و باطن دين حاصل می¬شود.
در بررسی کیفی حجاب مسائلی همچون "انرژی نوع دوم"، "جاذبه و دافعه" و "ارزش وجودی" را مطرح می شود:
انسان معمولی جدای از انرژی حاصل از مصرف مواد غذایی که آن را انرژی نوع اول می نامیم، به انرژی های دیگری نیز محتاج است. یعنی حتی وقتی تغذیه کاملی داشته و از استراحت کافی بهره¬مند شده است، با وجود رفع همه نیازهای جسمی خود، هنوز با کمبودهایی مواجه است که باعث می¬شود احساس رضایت نکند. یکی از این انرژی ها انرژی نوع دوم است که در اثر تعریف، تمجید، توجه و ستایش دیگران حاصل می شود. برای مثال، انسان معمولی با شنیدن یک جمله خوشایند کاملا سرحال می شود و با شنیدن یک جمله ناخوشایند، به شدت پریشان (دشارژ) و از انرژی تخلیه می¬شود.
انسانی که در زندگی، انگیزه متعالی مانند پیمودن مسیر کمال و خود شناسی ندارد، همیشه در صدد جلب توجه دیگران و جذب انرژی نوع دوم است و برای این جلب توجه، مبادرت به خودنمایی می کند. بنابراین، اگر فردی فقط حجاب ظاهری را رعایت کند، همان تشعشعات شعوری خودنمایی او کافی است تا از نظر کیفی بی حجاب باشد.
حجاب از نظر کیفی به معنی قطع نیاز به خودنمایی، حتی در ورزش¬های تیمی و یا هر کار گروهی دیگری نیز به عنوان یک اصل مطرح می گردد. مثلا در یک تیم فوتبال، اگر هر بازیکن در جهت خودنمایی و مطرح کردن خود و بدون در نظر گرفتن حرکت تیمی و جمعی، سعی کند به تنهایی گلی را به ثمر رساند تا فقط او به عنوان گلزن معرفی گردد، این تیم هرگز موفق نمی شود. تیمی موفق است که بازیکنان آن نه خود را بلکه کل تیم را ببینند. نیاز به خودنمایی و یا انرژی نوع دوم باعث می شود هرکس برای مطرح کردن خود حرکت کند و نه در راستای هدف جمعی. اما وقتی خورشید انگیزه متعالی در آسمان وجودی انسان طلوع می کند، انسان، ستاره های کم نور امیال خویش، مثل میل به خودنمایی و... را خود به خود نمی بیند. هرچند این میل هنوز در انسان هست، اما انگیزه متعالی کمال گرایی، امیال دیگر را محو می کند و فرد از انرژی نوع دوم بی نیاز می گردد.
در این رابطه زن یا مرد بودن فرقی نمی کند. حجاب برای خانم‌ها جنبه ای دارد و برای مردها جنبه‌ ای دیگر. یک مرد ممکن است به طرز نامناسبی لباس بپوشد و زنجیری به گردن و گوشواره‌ای به گوش داشته باشد که شاید ظاهرا حرام هم نیست؛ اما چون برای خودنمایی و جذب انرژی نوع دوم از دیگران است، او را از حجاب دور کرده است. یک زن هم به طرق مختلف می-تواند پوشش و ظاهری داشته باشد که نشانه خودنمایی او باشد. قرار است حجاب ما را از خودنمایی دور کند و قطع نیاز به انرژی نوع دوم محقق شود. به طور کلی انسان خام یا معمولی را می توان گدا دانست؛ گدای جلب توجه، گدای محبت و در یک کلام، گدای انرژی نوع دوم. اما یکی از مراحل بلوغ، بلوغ عرفانی است و زمانی رخ می دهد که انسان به بی نیازی رسیده باشد.
در آغاز آفرینش آدم، ملائک به او سجده کردند. با آن سجده، ما به طور سمبلیک با انرژی نوع دوم آشنا شدیم و امروز آثار آن در ما نمایان است. این گرایش طبیعی یک انسان معمولی از بدو تولد است و تا زمانی که مسیر خودشناسی را طی نکند، این گرایش غیر طبیعی نیست. تا جایی که به نظر روانشناسان مورد توجه قرار گرفتن نیاز طبیعی انسان به شمار می¬رود و این نشان می¬دهد که این نیاز تا چه حد با نهاد ما در آمیخته است. ولی با بلوغ عرفانی، انسان کاملا از این نیاز فارغ شده، از تشویق، جلب توجه کردن، مورد ستایش قرار گرفتن و به طور کلی، از انرژی نوع دوم بی نیاز می شود. از منظر اجتماعی نیز حجاب به عنوان یک اصل ضرورت پیدا می کند. مظاهر خودنمایی می تواند در هر لباس یا کسوتی نمایان گردد؛ تا جایی که حتی فردی با حجاب کامل ظاهری (پوشش کامل) می تواند بیشتر از فردی به ظاهر بدحجاب جلب توجه کند. ریشه این امر را باید یافت و اصلاح کرد. رسیدن به حجاب واقعی، بلوغ یک جامعه را نشان می دهد. جامعه ای که تشنه جذب انرژی نوع دوم باشد و هر فرد در آن جامعه بخواهد فقط خود را مطرح کند، هرگز پیشرفت نمی کند.
لذا اولین گام برای رشد معنوی یک جامعه آن است که در آن، نیاز به موارد ذکر شده به حداقل رسیده باشد. پس از آن است که این جامعه پذیرای مباحث پیچیده تری می شود و می¬تواند به پوشش متناسب با بلوغ عرفانی خود دست یابد.
غالبا ما برای هر شیئی متناسب با ارزش وجودی آن پوششی در نظر می گیریم و هیچ گاه برای یک شیئ بی ارزش بسته یا پکیج گران قیمت تهیه نمی کنیم و به عکس، هیچ کالای گران¬ قیمتی را نیز در پوششی بی ارزش (برای مثال در کاغذ) نمی پیچیم. مثلا برای یک قطعه الماس، جعبه ای را طراحی می کنیم که خود آن جعبه نیز ارزش و قیمت قابل توجهی دارد. پوشش یک فرد نیز باید با ارزش وجودی او هماهنگ و همسو باشد.
همین بحث ارزش وجودی، در مورد یک جامعه نیز مطرح می شود. اینکه افراد از لحاظ ادراکات عظیمی چون درک انا الحق، درک حس حضور، درک شکر وجودی و رسیدن به این مفهوم که از کجا آمده اند و به کجا می روند، در چه مرحله ای قرار داشته باشند، در بلوغ عرفانی و انتخاب پوشش آن¬ها تأثیر مستقیم دارد. درک این مهم که حضور ما هدفمند است و جهان هدفی دارد و هوشمندی عظیمی بر آن حاکم است، درک این مطلب که ما نیز در این عرصه نقش هوشمندانه ای داریم و در یک مجموعه هوشمند یک جزء نمی تواند بدون هدف باشد و اگر هستی هوشمند است ما نیز هستیم و اگر هستی نقشه ای را دنبال می کند ما نیز نقشه ای را دنبال می کنیم، به ما اثبات می¬کند که وجودمان ارزشمند است و بنابراین، متناسب با آن ارزش برای خود نحوه حضورمان در جامعه را تعریف می¬کنیم.
عالم هستی بر مبنای عرضه طراحی شده است و در آن هر چیزی با عرضه معنا پیدا می کند. ارزش برقراری ارتباط انسان با انسان نیز در همین است که نشان می دهد هر انسانی به چه شکل و ترتیبی در ارتباط با دیگران قرار می گیرد؛ ارتباط موجود را چگونه ارزیابی می کند و چه نتیجه ای از آن می گیرد. در حقیقت، انگیزه و نحوه ارتباط او حاکی از آن است که چه چیزی را به جهان هستی عرضه می کند. هر فردی متناسب با ارزشی که در درون به آن دست پیدا کرده است، خود را عرضه می کند. مسلما انسان پوچ گرا و نهیلیست به یک طریق خود را عرضه می کند و انسان افسرده به طریقی دیگر و ... . در نتیجه با بی نهایت عرضه مواجه هستیم که کاملا نسبی است و به ارزش گذاری درونی افراد بستگی دارد. پس هر جامعه ای باید معرفتی پیدا کند تا از طریق آن بتواند به ارزش هایی برسد و یا ارزش هایی را زنده کند و برای نسل های بعد از خود به ارث بگذارد. در خصوص معرفی حجاب و مفهوم عمیق آن به جامعه، باید به همین نحو جاذبه هایی ایجاد کرد؛ زیرا با ایجاد دافعه نمی¬توان انتظار داشت که حجاب نهادینه شود. در جامعه ای که به طور بنیادی در زمینه نهادینه کردن این ارزشها اقدام نشده است و توجیه لازم و کافی برای آن وجود ندارد، با زور و ایجاد دافعه نمی توان به هدف نهایی رسید. اما برای مثال، وقتی فلسفه حجاب تبیین شود، نهادینه شدن این ارزش، امکان¬پذیر است. در نهایت، زکات شعوری این همه زیبایی که هستی به ما عطا کرده است، چیزی جز عرضه شعور مثبت به آن (هستی) نیست. اما نه تنها در بسیاری از موارد ما این شعور مثبت را عرضه نمی کنیم، بلکه آنچه به هستی ارائه می دهیم، شعور منفی خودنمایی است. حجاب اولین قدم در جلوگیری از ساطع کردن این شعور منفی است تا بعد از آن بتوانیم شعور مثبتی را به عنوان زکات شعوری به هستی عرضه کنیم.

بازديد : 521 بار دسته بندي : ایستگاه اندیشه ایستگاه دانش ایستگاه راه آهن کاشان ایستگاه پیام ایستگاه اول ایستگاه قند و پند نظر دهيد! [ 0 ]



آن کس کــــه زمین و چــــــرخ افلاک نهاد
بـــس داغ کـــــه او بـــــر دل غمناک نهاد
بسیار لب چــــــو لعل و زلفین چو مشک
در طبــــل زمیــــــــن و حقــــه خاک نهاد


062

 

تا خــــاک مـــــــرا به قـــــــالب آمیخته‌اند
بس فتنه کــــــه از خـــــاک بر انگیخته‌اند
مـــن بهتـــــــــر از ایـــــن نمی‎توانم بودن
کـــز بوتـــــه مــــرا چنیـــن برون ریخته‎اند

063

 

امشـــب می جـــام یـک منی خواهم کرد
خـــود را به دو جــام می غنی خواهم کرد
اول سه طلاق عقــــل و دیــن خواهم کرد
پـس دختــــر رز را بــه زنـــــی خواهم کرد

064

 

چون مُـــــرده شـــوم خاک مـرا گم سازید
احــــوال مـــــــــــرا عبـــــرت مردم سازید
خاک تـــن مـــن بـــه بـــاده آغشـته کنید
وز کـــــــالبدم خشـــت ســــر خم سازید

065

 

آورد بـــــــه اضطــــــــــــرارم اول به وجود
جــز حیــــرتم از حیــــات چیــــــزی نفزود
رفتیـــم بـــه اکــــراه و ندانیــــــم چه بود
زیــن آمـــدن و بــــودن و رفتـــــن مقصود

066

 

دیدم بــســــر عمــــــارتی مـــردی فـــرد
کـو گِل بلگد می‌زد و خـــــــوارش می‎کرد
وان گِـــل بــه زبان حــــــال با او می گفت
ساکن، که چو من بسی لگد خواهی خورد

067

 

این قافلــــه عمــــر عجب می‌گــــــــــذرد
دریاب دمی کـــــه با طرب می‌گــــــــــذرد
ساقی! غم فــــردای حریفان چــــه خوری
پیش آر پیاله را کـــه شب می‎گــــــــــذرد

068

 

روزیست خوش و هوا نه گرم است و نه سرد
ابــــــر از رخ گلـــــــــــــزار همی‌شوید گرد
بلبـــــل بـــــه زبــــان پهلــــوی بـا گـل زرد
فــــریاد هـمی‌زنـد کــــه مــــی‎ بایـد خورد

069

 

گوینــــد بهشت و حـــــور عین خواهد بود
وآنجـــــا مــــی نــاب و انگبین خواهد بود
گـر ما مـــی و معشــوقه گزیدیم چه باک
آخــــر نه بــه عــــاقبت همین خواهد بود
070

 

گوینــــد بهشت و حــــــور و کوثــــر باشد
جوی می و شیــر و شهد و شکـــر باشد
پر کـــن قـــــدح بـاده و بـر دستــــــــم نِه
نـقـــــدی ز هـــــــزار نـسیه بـهتـــر باشد

071

 

یــــاران بموافقـــــــت چـــــو دیـــدار کـنید
بـاید کـــــــه ز دوست یــــاد بسیـــار کنید
چــــون باده خوشگـــــوار نوشیــد به هم
نوبت چــــو به مـــا رسد نگون‌ســـار کنید

072

 

روزی کـــــه نهال عمـــــــر من کنده شود
و اجــــــزام یـکـــــــــدگر پـــــراکنده شـود
گـــر زانکـه صراحئی کننــــــد از گِـــل من
حالـــی کـــه ز بــــاده‌پـــراکنی زنده شود

073

 

آنـــان کـــــه اســیر عقـــل و تمییز شدند
در حسـرت هسـت و نیست ناچیز شدند
رو باخبـــــــرا تـــــــو آب انـــــــگور گـُـزین
کـــان بـی‎خبـــــران به غـوره میویز شدند
074

 

عالـــم اگــــــــر از بهـــــــر تــــو می‌آرایند
مگـــــر ای بـــتدان کــــــه عاقلان نگرایند
بسیار چـــــو تـــــو رونــــــــد و بسیار آیند  

بــــــربای نصیـــب خـــــویش کت بربایند

075

 

یاران موافـــــــق همــــــه از دست شدند
در پای اجــــل یــکان یـــکان پست شدند
بودیم بـــه یـــک شــــراب در مجلس عمر
یـک دور ز مــــــا پیشتَـــرَک مست شدند
076


یک قطــــــره آب بـــود و بـــــــــا دریا شد
یک ذره خــــــاک و بــــــــا زمین یکتا شد
آمــــد شدن تـــــو اندرین عالم چیست؟
آمــــد مگسی پدیــــــد و نــــــــاپیدا شد

077

 

آن بــــــــی‌خبران کـــــه در معنی سفتند
در چرخ بـــــه انــــــــــواع سخن‌ها گفتند
آگه چـــــــو نگشتند بـــــــــر اسرار جهان
اول ز نخی زدنــــــــد و آخـــــــــــر خفتند
078

 

اجـــــرام کــــــه ساکنان ایـــــن ایواننــــد
اسبـــــاب تــــــــــــــــردد خــردمنداننــــد
هـــان تــــا سررشته خــــرد گـــــم نکنی
کـــــانان کــــــــــــه مدبرند سرگرداننــــد

079

 

آنان کـــــــه محیط فضــــــل و آداب شدند
در جمــــــع کمال شمـــــع اصحاب شدند
ره زیـــــن شـب تاریک نبـــــــــردند به روز
گفتنـــــــد فسانـــــه‌ای و در خواب شدند
080

 

از آمـــــــــــــدنم نبــــــــود گردون را سود
وز رفتـــــــــــن من جاه و جلالـــش نفزود
وز هیچ‌کســــی نیز دو گوشــــــم نشنود
کایــــــن آمدن و رفتنم از بهــــــــر چه بود

081


افلاک کـــــــــــه جـــــــــز غم نفزایند دگر
ننهند بـــــــــــــه جا تــــــــــــا نربایند دگر
ناآمدگان اگــــــــــــر بدانند کـــــــــــــه ما
از دهر چـــــــــه می کشیــــــم نایند دگر
082

 

چــــون حاصل آدمی در این جـــــای دو در
جــــــز درد دل و دادن جــــــان نیست دگر
خرم دل آن کــــــه یک نفس زنــــــده نبود
و آسوده کسی کـــــه خــــــود نزاد از مادر

083

 

با یار چــــــو آرمیده باشی همـــه عمــــر
لذات جهــان چشیده باشی همه عمــــر
هم آخـــــــر کــار رحلتت خـــــــــواهد بود
خوابی باشد که دیده باشی همه عمـــر

084

در دایــــــــــره سپــــهر نــاپیـــــدا غــــــور
می نوش به خوشدلی که دور است بجور
نوبت چــــــــو به دور تــــو رســــد آه مکن
جامی است کآآه جمله را چشانند به دور

085

وقت سحــــر است خیــــــــز ای مایـه ناز
نرمک نرمک بـــــــاده خــــــور و چنگ نواز
کانهــا کــــــه بجـایند نپـــــــــــایند کسی
و آن‎ها کــــــــــه شدند کــس نمی‌آید باز
086

 

ای دل چــــو حقیقت جهــــان هست مجاز چنـــــدین چــــه بری خواری ازین رنج دراز
تن را بــــه قضـــــا سپار و بــــــا درد بساز
کـاین رفتـــــه قلم ز بهــــر تــــــو نایــد باز
087

 

مــا لعبتگانیـــــــم و فلـــــــک لعبـــــــت‌باز 

 از روی حقیقتـــــــی نـــــــــه از روی مجاز
یک چنــــــــــد دریـــــن بساط بازی کردیم
رفتیم بــــــه صندوق عـــــــدم یک یک باز
088


از جملـــــــــه رفتــــــــــگان ایـــن راه دراز
باز آمده‌ای کـــــــــو کـــــــه به ما گوید باز
هان بر سر ایــن دو راهه از ســــــوی نیاز
چیــــــــزی نگـــذاری کـــــــه نمی‌آیی باز
089

 

می‌پرسیدی کـــه چیست این نقش مجاز
گـــــر بــــرگویم حقیقتش هســـــــت دراز
نقشی اســـــت پدید آمــــــــده از دریایی
و آنـــــگاه شـــده به قعــــــــــر آن دریا باز
090

 

ای پیـــــــــر خـــردمند پگــــــــــه‌تر بـرخیز
وان کـــــــــــــودک خـاک‌بیز را بنگــــــر تیز
پنــــدش ده و گـــــو کخ نرم نرمک می‌بیز
مغـــــز ســر کـــــیقباد و چـشم پــــــرویز
091

 

لـب بـر لـب کـــــوزه بــــــردم از غـــایت آز
تــا زو طلبـــــــــم واسطـــــــه عمـــر دراز
لـب بـر لـب من نهـــاد و می‌گفت بـــه راز
می خور کــــه بدین جهــــان نمی‌آیی باز

092

 

مرغی دیـــدم نشســــــته بــــر باره توس
در چنگ گـــــــــرفته کلــــــــــــــه کیکاوس  

با کله همی‎گفت کــــه افسوس افسوس
کــــو بانگ جرس‎ها و کجــــــــا ناله کوس

093

 

جامی است کــــــه عقل آفرین می‌زندش
صــد بوسه ز مهر بـــــــر جبین می‌زندش
ایـن کوزه‌گر دهــر چنیـــــــــــن جام لطیف
می‌ســـــــازد و بــــاز بر زمیــن می‌زندش

094

 

در کـارگــــــه کـوزه‌گــــری بـــــــودم دوش
دیــدم دوهـــزار کـــــوزه گــــویا و خـموش
هـــــر یک به زبان حــــــال با مـــن گفتند
کــــو کوزه‌گر و کــــوزه‌خر و کــــــوزه‌فروش
095

 

خیام اگـــر ز بــاده مستـــی خـــوش باش
با لاله رخی اگــر نشستــی خـــوش باش
چــون عاقبت کـــــار جهان نیستــی است
انگار که نیستی چو هستی خـــوش باش

بازديد : 441 بار دسته بندي : ایستگاه اندیشه ایستگاه راه آهن کاشان ایستگاه سرگرمی ایستگاه اول نظر دهيد! [ 0 ]


نگاهي به تناسخ



نگاهی به «تناسخ»

یکی از انواع تفکرات بشری درباره سرنوشت پس از مرگ، «تناسخ» است که به نقل مورخین، ریشه در آیین های مختلف هندی از جمله آیین های بودا، هندو، جین و سیک دارد؛ اما امروزه طرفداران بسیاری را به خود اختصاص داده است.
بر اساس این عقیده، مرگ انسان منجر به تولد مجدد او در همین جهان خواهد شد و بر اساس دیدگاه های مختلفی که در این زمینه وجود دارد، این تولد می تواند در قالب انسان دیگر و یا یکی از انواع حیوانات، گیاهان و جمادات باشد. پیروان تناسخ اعتقاد دارند که برخی از افرادی که در گذشته اند نیز می توانند به جای رفت و برگشت های مکرر به این دنیا، به رهایی و آرامش ابدی دست یابند.
یکی از قوانینی که تناسخ بر مبنای آن شکل می گیرد یا توجیه می شود، «قانون کارما» است. این قانون حاکی از آن است که نتیجه ی اعمال انسان گم نخواهد شد و هرکسی در دو مرحله با اثر کارمای خود مواجه می شود: یکی در زندگی فعلی و دیگری در زندگی مجدد در این جهان.
به این ترتیب، پیروان تناسخ معتقدند که هر کسی باید نتیجه ی اعمال خود را در بازگشت به این دنیا بیابد و راه رسیدن به این نتیجه آن است که اگر خوبی پیشه کرده است، در پیکر و وضعیت بهتری (برای مثال، در خانواده ای مرفه) متولد شود و اگر کارمای منفی دارد، در پیکری پست تر (مثل پیکر حیوان) و یا در وضعیت نامطلوب (برای مثال، در خانواده ای فقیر و تنگدست) تولد یابد تا در اثر رنج، به اصطلاح، موفق به سوزاندن آن کارما (از بین بردن اثر منفی اعمال) شود.
به همین دلیل، ایمان به تناسخ از سویی موجب قضاوت نادرست درباره ی افراد تهیدست و بد اقبال شده، آن ها را به عنوان گنهکاران زندگی قبل، لایق خواری و ذلت بر می شمارد و از سوی دیگر، با پذیرش فقر در جامعه و بزرگداشت افراد صاحب ثروت و مکنت، عامل دفاع از نظام طبقاتی می شود.
اشکالات دیگری نیز بر این نوع تفکر وارد است. از جمله این که با توجه به این باور، انتظار می رود در این رفت و برگشت های مکرر و با سوزاندن کارما، روز به روز وضعیت عمومی بشر در عالم بهتر شده، خطاهای او نیز کاهش یابد؛ در حالی که تا کنون با گذر زمان و افزایش فکر و هوش بشر، پیشرفت‌های علمی او در زندگی بیشتر شده، به همین نسبت، تبعات منفی آن نیز افزایش یافته است. به‌طوری که برای مثال، یک انسان عصر حاضر می‌تواند به اندازه‌ی همه‌ی انسان‌های نخستین به طبیعت آسیب برساند. پس در عمل، نشانه‌ای از کم شدن آثار منفی هر نسل نسبت به نسل قبل وجود ندارد. در عین حال، شکایت از رنج های زندگی رو به افزایش بوده، با این روند نمی توان کاهش کارمای منفی را پذیرفت و به رهایی از آن حتی در بازگشتی مجدد امید داشت.
از طرف دیگر، با اعتقاد به خدا و رحمت او، نمی توان انسان را محکومی ابدی دانست که برای برطرف کردن بار منفی گناهان و خطاهای خود مجبور به رفتن از این دنیا و بازگشتن به آن است. زیرا اولا هر فردی در همین زندگی امکان تحول (توبه) و رسیدن به کمال دارد و لطف خدا بسیار بیشتر از آن است که چنین امکان و فرصتی را از او دریغ کند و ثانیا اگر راه جبران اشتباهات و گناهان و یا رسیدن به نتیجه ی خوب و مطلوب یک زندگی انسانی و اخلاقی، تولد مجدد در همین دنیا بوده، هدف متعالی تری برای ادامه ی زندگی (آن هم نه در این دنیا) وجود نداشته باشد، طرح عظیم الهی برای خلقت انسان پوچ و بی معنا خواهد بود.
از این گذشته، در صورتی که بپذیریم زاد و ولد، عامل بازگشت انسان ها به این جهان است و باور کنیم که پس از مرگ، تعدادی از انسان‌ها تبدیل به جمادات، نباتات و حیوانات می شوند و تعدادی (هرچند اندک) به رهایی و آرامش ابدی رسیده، از گردونه‌ی تناسخ نجات می یابند، باید با کاهش جمعیت بشر در جهان مواجه باشیم؛ در حالی که در عمل این طور نیست.
درباره ی امکان انتقال انسان به قالب جمادات نیز باید پرسید چه واحدی از جمادات می‌تواند حاصل تبدیل یک انسان به آن باشد؟! برای مثال، مرگ انسانی که قرار است تبدیل به سنگ شود، باعث تشکیل چه مقدار سنگ می شود؟ آیا او تبدیل به صخره یا کوه و یا رشته کوه خواهد شد؟ آیا در کل می‌توان واحدی برای سنگ در نظر گرفت؟ بر اساس این پرسش های بی پاسخ، نمی توان نظریه‌ی بازگشت انسان (به دنیا) به‌صورت جمادات را پذیرفت.
نکته ی مهم تر که باید به آن توجه کنیم این است که وجه تمایز انسان از موجودات دیگر عالم، سرمایه ای است که حقیقت وجود او را شکل داده، در اثر هیچ مرگ و تولدی از وجود او قابل حذف نیست و او با داشتن این سرمایه ی الهی که جنس وجود او را از سایر مخلوقات متفاوت کرده است، امکان تولد به صورت موجودی غیر از انسان را نخواهد داشت؛ زیرا اگر موجودات دیگر این قابلیت را در خود داشتند، حتما از آن برخوردار بودند.
اگر چه که هر یک از این مطالب، شرح و تفصیل بیشتری می طلبد؛ در مجموع و به طور خلاصه می توان گفت عقیده به تناسخ که با باور به سلسله مراحل معاد مغایرت دارد و نمی تواند در یک بینش الهی جایگاهی داشته باشد، سرنوشتی را برای انسان ترسیم می کند که چیزی جز یک رنج جاویدان نیست؛ رنجی که حتی اگر بتوان از آن نجات یافت، اثبات می کند که طرح آفرینش انسان پوچ و بیهوده است و طراح هستی به دلیل طراحی عاقبتی بی معنا برای انسان، در طرح شکوهمند خلقت دچار اشتباه شده است. بنابراین، برای بررسی نظری تناسخ، معرفت بیشتر به خود، خداوند و هستی ضروری است و باید گفت که با شناخت و ادراک پیچیدگی وجود انسان و غایتمندی هستی او، به هیچ وجه نمی توان در برابر این نظریه سر فرود آورد

بازديد : 505 بار دسته بندي : ایستگاه اندیشه ایستگاه دانش نظر دهيد! [ 0 ]


اراده اهنين


پيروزي اراده بر زمان




در سال 1968 مسابقات المپيك در شهر مكزيكوسيتي برگزار شد. در آن سال مسابقه دوي
ماراتن يكي از شگفت انگيزترين مسابقات دو در جهان بود.دوي ماراتن در تمام المپيكها
مورد توجه همگان است و مدال طلايش گل سرسبد مدال هاي المپيك. اين مسابقه به طور
مستقيم در هر 5 قاره جهان پخش ميشود.


كيلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزديكي با هم داشتند، نفس
هاي آنها به
شماره افتاده بود، زيرا آنها 42 كيلومترو 195 متر مسافت را دويده بودند. دوندگان
همچنان با گامهاي بلند و منظم پيش ميرفتند. چقدر اين استقامت زيبا بود...


هر بيننده اي دلش ميخواست كه اين اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت
آخر جاده را طي كردند و يكي پس از ديگري وارد استاديوم شدند.استاديوم مملو از
تماشاچي بود و جمعيت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشويق كردند. رقابت نفس گير شده
بود و دونده شماره ... چند قدمي جلوتر از بقيه بود. دونده ها تلاش
ميكردند تا زودتر
به خط پايان برسند و بالاخره دونده شماره ... نوار خط پايان را پاره كرد...


استاديوم سراپا تشويق شد. فلاش دوربين هاي خبرنگاران لحظه اي امان نمي داد و دونده
هاي بعدي يكي يكي از خط پايان گذشتند و بعضي هاشان بلافاصله بعد از عبور از خط
پايان چند قدم جلوتر از شدت خستگي روي زمين ولو شدند.


اسامي و زمان هاي به دست آمده نفرات برتر از بلندگوها اعلام شد.

نفر اول با زمان دو ساعت و ... در همين حال دوندگان ديگر از راه رسيدند و از خط
پايان گذشتند...


در طول مسابقه دوربين ها بارها نفراتي را نشان داد كه دويدند، از ادامه مسابقه
منصرف شدند و از مسير مسابقه بيرون آمدند. به نظر ميرسيد كه آخرين نفر هم از خط
پايان رد شده است. داوران و مسوولين برگزاري ميروند تا علائم مربوط به مسابقه
ماراتن و خط پايان را جمع آوري كنند جمعيت هم آرام آرام استاديوم را ترك ميكنند.
اما...


بلند گوي استاديوم به داوران اعلام ميكند كه خط پايان را ترك نكنند گزارش رسيده كه
هنوز يك دونده ديگر باقي مانده. همه سر جاي خود برميگردند و انتظار رسيدن نفر آخر
را ميكشند. دوربين هاي مستقر در طول جاده تصوير او را به استاديوم مخابره ميكنند.


از روي شماره پيراهن او اسم او را مي يابند"جان استفن آكواري" است دونده سياه پوست
اهل تانزانيا، كه ظاهرا برايش مشكلي پيش آمده، لنگ ميزد و پايش بانداژ شده بود. 20
كيلومتر تا خط پايان فاصله داشت و احتمال اين كه از ادامه مسير منصرف شود
زياد بود.
نفس نفس ميزد احساس درد در چهره اش نمايان بود لنگ لنگان و آرام مي آمد ولي دست
بردار نبود. چند لحظه مكث كرد و دوباره راه افتاد. چند نفر دور او را مي گيرند تا
از ادامه مسابقه منصرفش كنند ولي او با دست آنها را كنار مي زند و به راه
خود ادامه
ميدهد.


داوران طبق مقررات حق ندارند قبل از عبور نفر آخر از خط پايان محل مسابقه را ترك
كنند. جمعيت هم همان طور منتظر است و محل مسابقه را با وجود اعلام نتايج ترك نمي
كند. جان هنوز مسير مسابقه را ترك نكرده و با جديت مسير را ادامه ميدهد. خبرنگاران
بخش هاي مختلف وارد استاديوم شده اند و جمعيت هم به جاي اينكه كم شود
زيادتر ميشود!


جان استفن با دست هاي گره كرده و دندان هاي به هم فشرده و لنگ لنگان، اما استوار،
همچنان به حركت خود به سوي خط پايان ادامه ميدهد او هنوز چند كيلومتري با خط پايان
فاصله دارد آيا او ميتواند مسير را به پايان برساند؟ خورشيد در مكزيكوسيتي غروب
ميكند و هوا رو به تاريكي ميرود.


بعد از گذشت مدتي طولاني، آخرين شركت كننده دوي ماراتن به استاديوم نزديك
ميشود، با
ورود او به استاديوم جمعيت از جا برميخيزد چند نفر در گوشه اي از استاديوم شروع به
تشويق ميكنند و بعد انگار از آن نقطه موجي از كف زدن حركت ميكند و تمام
استاديوم را
فرا ميگيرد نميدانيد چه غوغايي برپا ميشود.


40 يا 50 متر بيشتر تا خط پايان نمانده او نفس زنان مي ايستد و خم ميشود و دستش را
روي ساق پاهايش ميگذارد، پلك هايش را فشار مي دهد نفس ميگيرد و دوباره با سرعت
بيشتري شروع به حركت ميكند.


شدت كف زدن جمعيت لحظه به لحظه بيشتر ميشود خبرنگاران در خط پايان تجمع كرده اند
وقتي نفرات اول از خط پايان گذشتند استاديوم اينقدر شور و هيجان نداشت. نزديك و
نزديكتر ميشود و از خط پايان ميگذرد. خبرنگاران، به سوي او هجوم ميبرند نور پي در
پي فلاش ها استاديوم را روشن كرده است انگار نه انگار كه ديگر شب شده بود. مربيان
حوله اي بر دوشش مي اندازند او كه ديگر توان ايستادن ندارد، مي افتد.


آن شب مكزيكوسيتي و شايد تمام جهان از شوق حماسه جان، تا صبح نخوابيد. جهانيان از
او درس بزرگي آموختند وآن اصالت حركت، مستقل از نتيجه بود.


او يك لحظه به اين فكر نكرد كه نفر آخر است. به اين فكر نكرد كه براي پيشگيري از
تحمل نگاه تحقيرآميز ديگران به خاطر آخر بودن ميدان را خالي كند. او تصميم گرفته
بود كه اين مسير را طي كند، اصالت تصميم او و استقامتش در اجراي تصميمش باعث شد تا
جهانيان به ارزش جديدي توجه كنند ارزشي كه احترامي تحسين برانگيز به دنبال داشت.


فرداي مسابقه مشخص شد كه جان ازهمان شروع مسابقه به زمين خورده و به شدت آسيب ديده
است.


او در پاسخگويي به سوال خبرنگاري كه پرسيده بود، چرا با آن وضع و در حالي كه نفر
آخر بوديد از ادامه مسابقه منصرف نشديد؟ ابتدا فقط گفت: براي شما قابل درك نيست!


و بعد در برابر اصرار خبرنگار ادامه داد:مردم كشورم مرا 5000 مايل تا مكزيكوسيتي
نفرستاده اند كه فقط مسابقه را شروع كنم، مرا فرستاده اند كه آن را به پايان
برسانم.


داستان "جان استفن آكواري" از آن پس در ميان تمام ورزشكاران سينه به سينه نقل شد

حالا آيا يادتان هست كه نفر اول برنده مدال طلاي همان مسابقه چه كسي بود؟!!

يک اراده قوي بر همه چيز حتي بر زمان غالب مي آيد
من هم میخوام تا آخرش برم! شما چطور؟

بازديد : 554 بار دسته بندي : ایستگاه اندیشه ایستگاه راه آهن کاشان ایستگاه اول نظر دهيد! [ 0 ]


پيوند ها پيوند ها'

تبادل لينک تبادل لينک تبادل لينک تبادل لينک

  • تعمیرات پرینتر جوهر افشان

    عکس خنده دار|عکس عاشقانه|عکس فیسبوکی

    گیفت کارت ارزان استیم

    محصولات سالم و طبيعي

    هيتر کارگاهي صبا هواساز

    فرش ماشینی 1200 شانه

    دانلود فیلم ایرانی

    انجام پایان نامه مدیریت

    پایان نامه مدیریت

    مدل مانتو

    گيفت کارت پلی استيشن

    انجام پايان نامه ارشد

    خريد vps

    خريد فيلتر شکن

    کاریابی همدان

    چاپ کاتالوگ و بروشور

    خرید جم کلش رویال

    تور دبی

    دانلود آهنگ

    سرور مجازی

    آگهی تدریس خصوصی

    اس ام اس عاشقانه

    تصفیه آب معصومی

    تدریس خصوصی ریاضی

    خرنوب

    لباس زیر زنانه

    استخدام در تهران

    لوازم جانبی موبایل

    دیزل ژنراتور

    دانلود آهنگ جدید

    دانلود سریال شهرزاد

    سایت سرگرمی نالیچه

    جوک جدید

    دانلود آهنگ جدید

    درمان آسان

    دانلود آهنگ جدید

    طرح توجیهی

    فروشگاه اینترنتی سی دی و دی وی دی

    داربست

    تشریفات

    املاک شیراز

    نرم افزار حسابداری برای رستوران

    نرم افزار فست فود

    نرم افزار رستوران

    مدل مانتو زنانه

    مانتو بارداری

    نــــــَــچ ، تولید کننده محصولات پلیمری،پلی استر،پلی یورتان،گچی و ستگ مصنوعی

    قیمت روز خودروی شما

    دانلود سریال جدید












  • بک لينک بک لينک